محل تبلیغات شما



▪ این مطلب به همراه بخشی از لایو تولد استاد بهرام بیضایی در صفحه اینستاگرام من به آدرس زیر منتشر شده است: instagram.com/jaber_tavazoee ▪️ جمعه 5 دی‌ماه 1399 ▪️ پخش: #تیوال ▪️ با حضور: اکبر رضوانیان (دبیر نکوداشت)، #جابر_تواضعی (تدوین‌گر کتاب #سر_زدن_به_خانه_پدری)، فرشید قلی‌پور (کارگردان چریکه بهرام»)، رضا درستکار (منتقد و مستندساز) و اصغر وطن‌خواه (مدیر تدارک مرگ یزدگرد») این بخش کوتاهی است از لایو جمعه 5 دی‌ماه 1399، به بهانه تولد استاد بهرام بیضایی و
▪ این مطلب در تاریخ 99/9/27 در کاشان نیوز منتشر شده است. چند روز پیش دکتر عباس اکبری از طرف وزارت علوم به‌عنوان پژوهش‌گر نمونه کشوری شناخته شد و من یاد مستندی افتادم که با موضوع زندگی و آثار او ساختم و پارسال همین روزها از شبکه مستند سیما پخش شد؛ مستندی با عنوان کاشی شماره 29». اگر این روزها به هر بهانه‌ای با محیط‌های دانش‌گاهی در تماس باشید، می‌دانید تنها چیزی که وجود ندارد شور و شوق یاد دادن از سمت استاد و میل یادگرفتن از سمت دانش‌جو است.
این قسمت آخر سفرنامه است. این ترانه بابک رجبی هم که آن را از صفحه منصور ضابطیان برداشته‌ام، تیتراژ پایانی است. به سبک همه تیتراژهای پایانی سریال‌های دهه شصت و هفتاد که از خانواده محترم رجبی تشکر می‌کردند، من هم از بابک رجبی تشکر می‌کنم. در این ترانه از عشق و بوسه در فضاهای شهری می‌گوید و ترجیع‌بندش آب بیا.» می‌گوید که هر چیزی از آب زنده است»؛ مثل اصفهان که از زاینده‌رود. شهر باید حس عاشقی را در آدم بیدار کند و دل آدم را برای بوسه به قیلی‌ویلی بیندازد.
ترم پنج یا شش دانش‌گاه صنعتی، داشتم از سمت تالارها می‌رفتم سمت دانش‌کده معدن. دو تا اصفهانی پشت سرم می‌آمدند و حرف می‌زدند. شنیدن لهجه‌شان حالم را بد می‌کرد. پا تند کردم که نشنوم. اما قبل از این‌که دور شوم، مجبور شدم بروم کنار پیاده‌رو و ببخشید. عق بزنم. چی باعث این ماجرا شد؟ دوست نداشتن محیط و شرایطی که درش قرار داشتم. دانش‌گاه قرار بود سکوی پرشم باشد و حالا مثل کفتر پربسته اسیرم کرده بود. نه‌تنها فضا و رشته و محیط و دغدغه‌هاش را دوست نداشتم که به خاطر
هم‌زمانی‌ها را باید جدی گرفت. سفر اصفهان سفر بی‌گمانی بود. قرار بود برویم شمال و سر از اصفهان درآوردیم. قبلش آدم‌های چهارباغ» علی خدایی را گرفته بودم که بخوانم. قلم خدایی را خیلی دوست دارم. هر جا می‌رفتم - مخصوصاً در چهارباغ – یاد این کتاب بودم. دوست داشتم آن را خوانده بودم و نگاه خودم را با نگاه نویسنده مقایسه می‌کردم. اما به قول شمس لنگرودی از سفر که برمی‌گردم، سفر از من برنمی‌گردد. پس شاید خواندش بعد از سفر دل‌چسب‌ترش کرد.
بنا به یک توفیق اجباری دارم هم‌زمان دو کتاب فرهنگ و شهر» 1 و پشت دریاها شهری است» 2 را می‌خوانم از دکتر #نعمت_الله_فاضلی. او در فرهنگ و شهر» در تعریف مردم‌نگاری به‌عنوان یکی از مهم‌ترین روش‌های پژوهش کیفی می‌نویسد: خودمردم‌نگاری روشی است که محقق و نویسنده به کمک آن با استفاده از قالب بیانی و ادبی زندگی‌نامه‌نویسی به توصیف و تحلیل یک زمینه فرهنگی» معین می‌پردازد.» (ص 363) به عقیده او این روش که سهم عمده‌ای در مطالعات شهری داشته، می‌تواند قالب‌های
اصفهان هر چیزی را که برای تمایز یک شهر از شهرهای دیگر لازم است، در خودش دارد. زاینده‌رود موقعیت جغرافیایی ویژه‌ای را برایش فراهم کرده و هرچی که این شهر دارد از صدقه‌سر این رودخانه است. حتی وقتی خشک است، همه دوست دارند کنار نوستالژی‌اش و زاینده‌رود ذهنی خودشان قدم بزنند. به دنبال زاینده‌رود است که اصفهان صاحب معماری شده، سوغات دارد، صنایع دستی دارد، مردمش لهجه ویژه‌ای دارند و در یک کلام صاحب هویت» است.
تو این بیست سال فقط اصفهانی‌ها عوض نشده‌اند، من هم عوض شده‌ام. یک بار برای افطار با هم‌اتاقی‌ها آمدیم بریانی خوردیم و حالم از شدت چرب بودنش بد شد. از چربی و شیرینی فراری بودم، ولی لابد ذائقه‌ام تغییر کرده که در این سفر غیر از سهم خودم نصف شب از زور دل‌ریسه بلند می‌شوم و مانده بریانی هم‌سفرها را می‌خورم. به نظرم اگر به سفر به‌عنوان یک عامل تکاملی نگاه می‌کنید، حتماً باید غذاهای محلی جایی را که به آن سفر کرده‌اید امتحان کنید.
در اصفهان دوچرخه‌ها هنوز هستند؛ لااقل در بافت سنتی‌تر شهر مثل چهارباغ یا همین نقش جهان. این ویدئوی بیست‌ثانیه‌ای را می‌شود نشانه‌شناسی کرد. درست وقتی درشکه‌ها از سمت راست قاب من خارج می‌شوند، بچه‌ها با دوچرخه‌شان در خلاف جهت آن‌ها وارد قاب می‌شوند. بعد یک ماشین برقی رد می‌شود و تازه یک پیرمرد و پیرزن دو خط موازی و فرضی عبور درشکه‌ها، دوچرخه‌ها و ماشین برقی را مورب قطع می‌کنند. این میزانسن مستند طبیعی را خیلی دوست دارم.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها