محل تبلیغات شما
ترم پنج یا شش دانش‌گاه صنعتی، داشتم از سمت تالارها می‌رفتم سمت دانش‌کده معدن. دو تا اصفهانی پشت سرم می‌آمدند و حرف می‌زدند. شنیدن لهجه‌شان حالم را بد می‌کرد. پا تند کردم که نشنوم. اما قبل از این‌که دور شوم، مجبور شدم بروم کنار پیاده‌رو و ببخشید. عق بزنم. چی باعث این ماجرا شد؟ دوست نداشتن محیط و شرایطی که درش قرار داشتم. دانش‌گاه قرار بود سکوی پرشم باشد و حالا مثل کفتر پربسته اسیرم کرده بود. نه‌تنها فضا و رشته و محیط و دغدغه‌هاش را دوست نداشتم که به خاطر

بخشی از لایو تولد استاد بهرام بیضایی

دکتر عباس اکبری پژوهش‌گر نمونه کشوری شد/ مثل یک کاشی قدیمی

سفرنامه اصفهان 9/ بوسه‌بازی در میدان شاه

داشتم ,سمت ,اصفهانی ,دوست ,محیط ,دانش‌گاه ,محیط و ,بود سکوی ,قرار بود ,دانش‌گاه قرار ,داشتم دانش‌گاه

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

برشی از یک روزمره